بهترین وبلاگ برای دانلود(بیاتو)همه چیز رایگانه

اسان دانلود۱ به روزترین وقدرتمندترین وبلاگ دانلود فارسی زبانان

بهترین وبلاگ برای دانلود(بیاتو)همه چیز رایگانه

اسان دانلود۱ به روزترین وقدرتمندترین وبلاگ دانلود فارسی زبانان

مراسم شب سوم دهه فاطمیه 90 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود

مراسم شب سوم دهه فاطمیه 90 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی


مراسم شب سوم دهه فاطمیه 90 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی


آری بهار با نسیمی از انتظار ، جمعه را تحفه آورده و منتظر ندبه خوانی است اما ...
صورت جمعه را که نظاره می کنم گویی که سرخی آفتاب طلوعش محزون تر از همیشه نوید غمی عظما دارد ، گویی که افلاکیان صورت خود را سرخ کرده اند و مویه کنان هستند که آفتاب روز انتظار چنین سرخی اش کبود رنگ گشته...
آری ندبه های امروزمان پر سوز تر از همیشه و ناله های فراقمان غمبارتر از گذشته هست چرا که ایام عزای محور آفرینش ، دختر رسالت ، همسر ولایت و مادر امامت است ...
آری فاطمیه از راه رسیده است ...
در این روزهای پر درد و آه در محضر منتقم صدیقه ی شهیده چنین نجوا می کنیم :
 ای معشوق ما که در عشقبازی ممتازی و در محبت استادی. ای آیینه کمال خلقت و ای زیباترین مصداق حضور خدا، اعجاز کن. ای معروف خدا! از احرام انتظار خارج شو و اعتکاف هجران را بشکن. روزه غربت را افطار کن و نفوس مردگان را زندگی بخش.
دلبرا! چمن چمن نرگسان بر آستانت خیمه زدند و در اشتیاق جمعه موعود گریبان می درند. نسیم نسیم در پی تو می وزند تا یک پیچک موی تو را بنوازند. عندلیب عندلیب نغمه کنان بال می سایند که واژه ای از اشعار تو را بربایند.
یارا! دستانمان را می گشاییم تا به شبنم پیشانی تو وضو سازیم و سر می ساییم بر عبادت تا به غبارش سجده کنیم.
ای سبزتر از برگ بهشت خوشبوتر از عطر سرشت! رقیبانت را در خاکستر توبه دفن کردیم تا فقط با تو دلدادگی کنیم.
آقای من، عزیز من در انتظار تو ماندن، همه را به تنگ آورده و لحظه دیدارت رؤیایی بزرگ شده است. یارانت به تیغ جاهلیت کافران گرفتار گشته اند و در خموشی غروب دلتنگ و طولانی ات سخت غمینند. هرشب جمعه به همراهت رو به درگاه معبودشان دست به دعا برمی دارند که ای یکتای بی همتا، تو عنایتی بنما و آن دلداده را به دلدار رسان که اگر بر شکستن است سنگ صبور دل نیز شکست.
عزیز دل زهرا! باغ آرزوها به ‏شوق بهار روى ‏تو خزان ها را مى‏شمارد و چکامه‏هاى خونین شقایق را مى‏نگارد؛ نرگس ها داغ هجر تو بر سینه دارند؛ و لحظه  لحظه های عمرمان نمی گذرد مگر اینکه سراسر وجودمان پر است از انتقام صورت سیلی خورده و پهلوی شکسته ی ستون خیمه ی علی علیه السلام و به عشق نوای حیدری تو هستیم که آوای ملکوتیت را بشنویم که :


 أنا المنتقم


به نقل از وبلاگ ابر باران




ادامه مطلب ...

مراسم شب دوم دهه فاطمیه 90 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود

مراسم شب دوم دهه فاطمیه 90 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی

مراسم شب دوم دهه فاطمیه 90 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی


حرام بودن آتش بر فاطمه زهرا روزى عـایشه بــر فاطمه (س) وارد شد ، در حالى که آن حضرت براى حسن و حسین (ع) با آرد و شیر و روغـن در دیـگـى غــذاى حریره درسـت مى ‏کرد. دیگ بر روى اجاق و آتش مى ‏جوشید و بالا مى ‏آمد و فاطمه (س) آن را با دست خود هم مى ‏زد.
عایشه با اضطراب و نگرانى از نزد او بیرون آمده ، نزد پدرش ابوبکر رفت و گفت : اى پدر ! من از فاطمه چیز شگفت ‏آورى دیدم، و آن اینکه دست به درون دیگى که بر روى آتش مى ‏جوشید برده ، آن را به هم مى‏ زد.
گفت : دخترکم ! این را پنهان کن که کار مهمى است.
این خبر که به گوش پیامبر اکرم (ص) رسید ، بر بالاى منبر رفت و حمد و سپس الهى را به جاى آورد ، سپس فرمود :
همانا مـردم دیدن دیگ و آتش را بزرگ شمرده و تعجب مى ‏کنند. سوگند به آن کسى که مرا به پیامبرى برگزید ، و به رسالت انتخاب فــرمــود ، همانا خداى عزوجل آتش را بر گوشت و خون و موى و رگ و پیوند فاطمه حرام کرده است ، فرزندان و شیعیان او را از آتش دور نـمـود ، بـرخى از فرزندان فاطمه داراى رتبه و مقامى هستند که آتش و خورشید و ماه از آنها فرمانبردارى کرده در پیش رویش جنیان شمشیر زده ، پیامبران بـــه پیمان و عهد خود درباره ‏ى او وفا مى ‏کنند ، زمین گنجینه‏ هاى خودش را تسلیم او نموده، آسمان برکاتش را بر او نازل مى ‏کند.
واى، واى ، واى به حال کسى که در فضیلت و برترى فاطمه شک و تردید به خود راه دهد ، و لعنت و نفرین خدا بر کسى که شوهر او ، على بـن ابى ‏طالب را دشمن داشته به امامت فرزندان او راضى نباشد. همانا فاطمه ، خود داراى جایگاهى است و شیعیانش نیز بهترین جایگاه ‏هـــا را خواهند داشت. همانا فــاطـمــه پیش از من دعا مى ‏کند و شفاعت مى‏ نماید و شفاعتش على‏ رغم میل کسانى که با او مخالفت مى ‏کنند ، پذیرفته مى ‏شود.
به نقل از وب سایت مناجات


ادامه مطلب ...

مراسم شب اول دهه فاطمیه 90 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود

مراسم شب اول دهه فاطمیه 90 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی

مراسم شب اول دهه فاطمیه 90 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی

بازهم ایام عزا رسید و فاطمیه آغاز شد. روزهای غم باری که مادر سادات ، دخت نبی ، مادر امامت و همسر امام متقیان به شهادت رسید. این ایام بسیار برای ما شیعیان عزیز است ؛ مادر سادات با این که دخت پیامبر (ص) و همسر علی (ع) بود همیشه مورد بی محبتی امت نبی قرار گرفت. همیشه مظلومیت علی (ع) را دید و غمخوار او بود. زهرا (س) بهانه خلقت بود و خدا او را بهانه ای قرار داد تا علی (ع) و پیامبر (ص) و همه انسان ها را خلق کند. فاطمیه اگر از محرم بالاتر نباشد کمتر نیست ؛ در محرم حسین (ع) اسلام را زنده کرد اما حسین (ع) خود فرزندی مادری بود که خود را سپر بلای  امامش کرد. در روز قیامت وقتی پرده ها کنار می رود خداوند می فرمایند کنار بروید ؛ همه سرها پائین خواهد بود ؛ آنجاست که ندا می آید حضرت زهرا (س) بفرمائید بهشت را برای شما آماده کرده ایم اما حضرت فاطمه (س) می فرمایند نه ! خدا می فرمایند هرچه شما بفرمائید چه می خواهید. حضرت می فرمایند در دنیا کسانی بودند که عاشق اهل بیت پیامبر (ص) بودند آن ها هم وارد بهشت شوند ؛ خداوند می فرماید هرکه را می خواهی انتخاب کن. روایت است که تا سه رده آن هایی که حضرت زهرا انتخاب می کند وارد بهشت می شوند و کسی از شیعیان در آن جمع باقی نمی ماند مگر کسانی که با علی (ع) مخالف بودند. خداوند ما را از شیعیان واقعی حضرت علی (ع) قرار دهد.

غذای بهشتیعلی علیه السلام دیناری قرض گرفته بود که با آن چیزی تهیه کند تا شدت گرسنگی را از فاطمه علیها السلام و فرزندانش رفع کند. مقداد را دید که از گرسنگی شدید اهل و عیالش خبر می دهد، حضرت، دینار رابه او بخشید. بعد از خواندن نماز ظهر و عصر، پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: ای ابالحسن آیا شما چیزی در منزل دارید تا به منزل شما بیایم، علی علیه السلام بر اثر خجالت و حیاء از پیامبرصلی الله علیه وآله عرض کرد: تشریف بیاورید. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دست علی را گرفته و با هم وارد خانه زهراعلیها السلام شدند، او در حال نماز بود و پشت سر وی ظرفی بود که از آن بخار برمی خاست.
وقتی صدای پیامبرصلی الله علیه وآله را شنید، از محراب نماز خارج شده و به پدر بزرگوار خویش سلام کردد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بعد از جواب سلام فرمودند: برای ما غذایی بیاور، خداوند رحمتش را بر تو نازل کند.
فاطمه علیها السلام ظرف غذا را آورده، در مقابل پیامبرصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام نهاد. علی علیه السلام سؤال کرد: ای فاطمه! این طعام از کجاست؟ من هرگز طعامی به این خوشرنگی ندیده و خوشبوتر از آن بوئی استشمام نکرده و خوش مزه تر از آن نخورده ام.
رسول اکرم صلی الله علیه وآله دست مبارک خود را بین دو کتف علی علیه السلام نهاد، مختصری فشرد و فرمود: این پاداش دیناری است که تو در راه خدا دادی.
آن گاه اشک رسول خداصلی الله علیه وآله جاری شد و فرمود: سپاس خدای را که ابا می کند که شما را بدون مزد و پاداش از دنیا ببرد. ای علی! پروردگارت می خواهد آنچه را که بر زکریا جاری فرموده، بر تو نیز جاری نماید.
آنگاه رو به حضرت زهرا کرد و فرمود: «ویجریک یا فاطمة فی المجری الذی اجری فیه مریم «کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انی لک هذا قال هو من عندالله; و تو را ای فاطمه در همان مسیری که مریم را حرکت داد، پیش برد. [چنان که قرآن می گوید:] «هر گاه زکریا وارد محراب او می شد، غذای مخصوصی در آن جا می دید، از او می پرسید: ای مریم، این را از کجا آورده ای؟! می گفت: این از سوی خداست.» قابل دقت است هرچند این غذا پاداش عطای علی علیه السلام است و کرامتی برای او به حساب می آید، ولی برای فاطمه علیها السلام نیز کرامت محسوب می شود; چرا که خداوند به احترام او چنین میوه ای را از بهشت فرستاده است. 

به نقل از وبلاگ هیئت بیت الحسن (ع)


ادامه مطلب ...

مراسم شب تاسوعا محرم 89 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کری

مراسم شب ششم محرم 89 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی



بالاخره زنده ماندیم و توانستیم بازهم شب تاسوعا را ببینیم. شب عباس ، شب وفا ، شب مردانگی و ادب ، شب کسی که نامش تا ابد برای شیعه و سنی ، برای ارمنی و مسیحی و برای همه ادیان به عنوان یک جوانمرد باقی خواهد ماند. عباس (ع) کسی است که تا آخرین لحظه زندگی به واسطه ادبش حتی اباعبدالله الحسین (ع) را هم برادر خطاب نکرد. خداوند وعده داده در روز قیامت به عباس بال هایی می دهد که تمام اهل بهشت به آن بال ها قبطه خواهند خورد. درس مردانگی و وفا را باید از عباس فرا گرفت ؛ در روز عاشورا هم زمانی که عباس (ع) به فرات رسید وقتی دست در آب برد و بالا آورد به آب هشدار داد که حسین و خانواده اش تشنه هستند چطور من آب بنوشم در حالی که فرزند رسول خدا تشنه است ؛ نهایت ادب و وفاداری است که کمتر کسی می تواند این طور باشد. عباس نه تنها در زمان خود بلکه برای همیشه تاریخ باب الحوائج است ؛ همه برای گرفتن حاجات به اربابمان عباس (ع) توسل می کنند. امام زمان (عج) هم فرمود زمانی که می خواهید از عمویمان عباس (ع) حاجت بگیرید او را با جمله یا اباالغوث ادرکنی صدا کنید تا به حاجات خود برسید.
به یاد قطعه ای کوچک افتادم که می گفت :
سقایی که همیشه آب به دست تشنه ها میده ؛ امشب چی میشه که بیاد یه قطره آب به ما بده.

بابا مگر اربابت باب الحوائج نیست؟!سلالة السادات جناب آقای سیدعلی صفوی کاشانی، مداحل اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام از جناب آقای هارونی نقل کرد که گفتند:
یکی از عزیزان سقای هیئتی که در ایام محرم (عاشورا) دور می‌زد و آب به دست بچه‌ها می‌داد، نقل می‌کند خدا یک پسر به من داد که یازده سال فلج بود. یکی از شبها که مقارن با شب تاسوعا بود وقتی می‌خواستم از خانه بیرون بیایم، مشک آب روی دوشم بود؛ یکدفعه دیدم پسرم صدا زد: بابا کجا می‌رودی؟ گفتم: عزیزم، امشب شب تاسوعاست و من در هیئت سمت سقایی دارم؛ باید بروم آب به دست هیئتیها بدهم. گفت: بابا، در این مدت عمری که از خدا گرفتم، یک بار مرا با خودت به هیئت نبرده‌ای. بابا، مگر اربابت باب الحوائج نیست؟ مرا با خودت امشب بین هیئتیها ببر و شفای مرا از خدا بخواه و شفای مرا از اربابت بگیرد.
می‌گوید: خیلی پریشان شدم. مشک آب را روی یک دوشم، و عزیز فلجم را هم روی دوش دیگرم گذاشتم و از خانه بیرون آمدم. زمانی که هیئت می‌خواست حرکت کند، جلوی هیئت ایستادم و گفتم هیئتها بایستید! امشب پسرم جمله‌ای را به من گفته که دلم را سوزانده است اگر امشب اربابم بچه‌ام را شفا داد که داد، والا فردا می‌آیم وسط هیئتها این مشک آب را پاره می‌کنم و سمت سقایی حضرت ابالفضل العباس علیه السلام را کنار می‌گذارم این را گفتم و هیئت حرکت کرد.
نیمه‌های شب بود هیئت عزاداریشان تمام شد، دیدم خبری نشد. پریشان و منقلب بودم، گفتم: خدایا، این چه حرفی بود که من زدم؟ شاید خودشان دوست دارند بچه‌ام را به این حال ببینم، شاید مصلحت خدا بر این است. با خود گفتم: دیگر حرفی است که زده‌ام، اگر عملی نشد فردا مشک را پاره می‌کنم. آمدم منزل وارد حجره شدیم و نشستیم. هم من گریه می‌کردم و هم پسرم گریه می‌کرد.
 می‌گوید: گریه بسیار کردم، یکدفعه پسرم صدا زد : بابا، بس از دیگر، بلند شو بابا! بابا، اگر دلت را سوزاندم من را ببخش بابا! بابا، هر چه رضای خدا باشد من هم راضیم!
من از حجره بلند شده، بیرون آمدم و رفتم اتاق بقلی نشستم. ولی مگر آرام داشتم؟! مستمرا گریه می‌کردم تا اینکه خواب چشمان من را فرا گرفت در آن هنگام ناگهان شنیدم که پسرم مرا صدا می‌زند و می‌گوید: بابا، بیا اربابت کمکم کرد. بابا، بیا اربابت مرا شفا داد. بابا.آمدم در را باز کردم، دیدم پسرم با پای خودش آمده است. گفتم : عزیزم، چه شد؟! صدا زد: بابا، وقتی تو از اتاق بیرون رفتی، داشتم گریه میکردم که یک دفعه اتاق روشن شد دیدم یک نفر کنار من ایستاده به من می‌گوید بلند شود! گفتم : نمی‌توانم برخیزم. گفت: یک بار بگو یا اباالفضل و بلند شو! بابا، یک بار گفتم یا اباالفضل و بلند شدم،‌ بابا. بابا، ببین اربابت ناامیدم نکرد و شفایم داد! ناقل داستان می‌گوید: پسرم را بلند کرده، به دوش گرفتم و از خانه بیرون آمدم، در حالیکه با صدای بلند می‌گفتم : ای هیئتها بیایید ببینید عباس علیه السلام بی‌وفا نیست، بچه‌ام را شفا داد!
به نقل از سایت تبیان ادامه مطلب ...

مراسم شب هشتم محرم 89 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی

مراسم شب ششم محرم 89 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی


وای که چقدر از دست دادن جوان می تواند برای پدر سخت باشد ؛ آن هم پسری که علی اکبر باشد و همه چیزش پدر را به یاد پیامبر (ص) می اندازد. شب هشتم محرم اختصاص دارد به فرزند بزرگ امام حسین (ع) که شبیه ترین فرد به پیامبر اکرم (ص) بود و اولین نفری هم لقب گرفت که در روز عاشورا از بنی هاشم به میدان جنگ رفت و به شهادت رسید. علی اکبر (ع)  کسی بود که از هریک از اهل بیت پیامبر یک خصلت به ارث برده و تنها کسی هم بود که در روز عاشورا بدنش قطعه قطعه شد. ما هم سعی کنیم علی اکبری زندگی کنیم.
 
دیه‌ی حضرت عباس(ع)آیت الله حاج سید محمد علی آل سید غفور از اساتید مبّرز حوزه در جلسه‌ی تدریس خود فرمودند: جد ما مرحوم سید عبدالغفور نقل کرد: زنی از اهل «طُوَیریج» (در سه فرسخی کربلا) گوساله‌ای را نذر حضرت قمر بنی‌هاشم کرده بود. چون حاجتش برآورده گشت برای ادای نذر حرکت نمود ولی در میانه‌ی راه یکی از مأمورین امنیتی که سُنّی بود، جلوی زن را گرفت و گفت: «با این گوساله به کجا می‌روی؟» گفت: «این گوساله نذر حضرت عباس(ع) است و من برای ادای نذر به کربلا می‌روم». مرد سنی فریاد زد: «دست از این مسخره بازی‌ها و خرافات بردارید» و راه را بر زن بیچاره می‌بندد و گوساله را از او می‌گیرد. اصرارهای زن تأثیری نمی‌کند و به ناچار‌، خود به تنهایی به کربلا و حرم حضرت باب الحوائج مشرف می‌شود و می‌گوید: «آقا جان! من به نذر خود وفا کردم، ولی آن مرد سُنّی مانع شد. شما بر مرد سنی غضب کنید و او را ادب نمایید». شبانگاه همان روز، زن در خواب می‌بیند که خدمت حضرت عباس(ع) رسیده است. حضرت(ع) می‌فرماید: «نذر تو به ما رسید و قبول کردیم»! زن می‌گوید: «خدا را شکر، اما من تقاضامندم که گوساله را از مرد سنّی باز پس گیرید و بر او غضب فرمایید». حضرت(ع) می‌فرماید: «من آن حیوان را به مرد سنّی بخشیدم و ما خاندانی هستیم که هرگاه چیزی به کسی دادیم بازپس نمی‌گیریم»! زن می‌گوید: «اما مرد سنّی دل مرا شکست و مرا آزرده ساخت» و تقاضای خود را تکرار نمود. حضرت(ع) فرمود: «آن مرد سنّی حقی بر گردن من داشت که باید أَدا می‌کردم»! حضرت (ع) فرمود: «این مرد سنی در روزی بسیار گرم، در راهی می‌رفت. شدت گرمی هوا به قدری بود که مرد مشرف به هلاکت گشت . پس چون به کنار نهر آب رسید با اینکه بسیار تشنه بود، اما لحظه‌ای درنگ کرد و به یاد تشنگی برادر مظلومم حسین افتاد و اشک ریخت و بر قاتلان آن حضرت نفرین و لعنت نمود. من به پاس این عمل خیر، گوساله را به او بخشیدم»! چون زن به سوی منزل بازگشت به طور اتفاقی، مجدداً با مرد سنّی مواجه گشت و جریان خوابش را برای او بیان نمود. مرد سنی در حالیکه اشک می‌ریخت گفت: «به خدای بزرگ سوگند که تمام آنچه گفتی عین واقعیت است و من آ‌ن‌را تا کنون برای احدی بازگو نکرده بودم. اینک بیا و گوساله را پس بگیر»! زن نپذیرفت و گفت: «این هدیه‌ی حضرت عباس(ع) است به تو، و من حق ندارم آن را از تو بپذیرم». مرد سنّی که دلش به نور حقیقت روشن شده بود توبه نمود و فوراً به زیارت حضرت ابوالفضل (ع) شتافت و در کنار قبر مطهر آن بزرگوار به آیین حقه‌ی تشیع مشرف گشت و عّده‌ای از بستگان او نیز به واسطه‌ی این کرامت شیعه شد.
به نقل از وبلاگ های سایت تبیا ادامه مطلب ...

مراسم شب هفتم محرم 89 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی

مراسم شب ششم محرم 89 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی


چشم برهم گذاشتیم شب هفتم ماه محرم فرا رسید. به همین زودی شب 6 ماهه حضرت اباعبدالله الحسین (ع) هم رسید تا همه برای کودکی گریه کنند که تنها 6 ماه داشت و در دشت کربلا به شهادت رسید. حضرت علی اصغر کوچکترین شهید کربلاست که ظهر عاشورا با تیر سه شعبه حرمله ملعون به شهادت رسید و زمانی که امام حسین مشتی از خون فرزند 6 ماهه اش را به آسمان پرتاب کرد حتی قطره ای از آن هم به زمین برنگشت و فرشتگان خون حضرت علی اصغر را هم به ملکوت بردند. دستان کوچک حضرت علی اصغر (ع) هرچند بسیار کوچک و کودکانه است اما کارهای بزرگی انجام می دهد ؛ پس هریک از ما که مشکلاتی داریم کافی است به 6 ماهه امام حسین (ع) متوسل شود تا به یاری خداوند به خواسته اش برسد.

خدا می فرماید ما هم این کودک را از همه بیشتر دوست داریم.روزی مقداد پیش سلمان فارسی آمد و گفت من فکر می کنم که ایمان کامل نیست و مشکل دارد چرا که در میان پنج تن من این کودک ( حسین (ع) ) را از همه بیشتر دوست دارم. سلمان گفت : من هم این طور هستم پس دین من هم مشکل دارد ؛ پس برویم پیش رسول خدا تا ببینیم پیامبر (ص) چه جوابی دارد. زمانی که پیش رسول خدا رسیدند و این موضوع را مطرح کردند ؛ حضرت لبخندی زد و فرمود این مشکل نیست چرا که ما هم خودمان این فرزند را از همه بیشتر دوست داریم. همان لحظه جبرئیل امین نازل شد و سلام کرد و گفت ای رسول خدا ، حضرت حق سلام رساند و گفت ما هم خودمان حسین (ع) را از همه بیشتر دوست داریم.
نام حسین (ع) آنقدر جانسوز است که اولین فردی که برای حسین گریه کرد حضرت آدم بود ؛ وقتی حضرت آدم از درگاه خداوند به دنیا فعلی قدم گذاشت سال های گریه و توبه کرد تا زمانی که جبرئیل به آدم نازل شد و گفت به این پنج نفر ( پنج تن ) خدا را قسم بده تا تو را ببخشد. زمانی که حضرت آدم پیامبر (ص) ، علی (ع) ، فاطمه (س) ، حسن (ع) و حسین(ع) را واسطه قرار داد خداوند او را بخشید اما وقتی نام اباعبدالله الحسین (ع) را به قدیم الاحسان به حق الحسین آورد خودش هم ناخودآگاه به گریه افتاد و مدت طولانی گریه کرد.
ادامه مطلب ...

مراسم شب ششم محرم 89 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی

مراسم شب ششم محرم 89 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی



امشب که شب ششم ماه محرم است اختصاص دارد به فرزند و یادگار امام حسن مجتبی (ع) که نامش را پدر قاسم نهاد. فرزند برومند امام غریب که در حادثه کربلا با نامه پدر توانست اذن جهاد از عمویش بگیرد و به میدان نبرد قدم گذارد. حضرت قاسم (ع) پس از حضرت علی اکبر فرزند امام حسین جز کسانی بود که از بنی هاشم به میدان رفت و در رکاب عمویش به شهادت رسید تا پس از تشنگی از دستان پدر در بهشت سیراب شود.

فضیلت زائران امام حسین(ع) از زبان امام زمان(عج)سید بحر العلوم به قصد زیارت سامرا حرکت کرد. در بین راه، در باره این مسأله که گریه برای امام حسین (ع) گناهان را می آمرزد، تفکر می کرد.در همان حال، به ناگاه دید اسب سوار عربی در کنار او حاضر است، در حالی که به او سلام می کند و می گوید:« جناب سید! شما را متفکر می بینم، به چه می اندیشی؟ اگر مسئله علمی است، مطرح بفرمایید شاید من هم بی اطلاع نباشم».
سید بحر العلوم در جواب می گوید:« در این اندیشه ام که چگونه و بر چه اساس حق تعالی این همه ثواب به زائران و گریه کنان حضرت سید الشهدا (ع) عطا می کند؛ تا جایی که در ازای هر قدمی که زائر او بر می دارد، ثواب یک حج و عمر در نامه عملش نوشته می شود و در ازای یک قطره اشک بر مظلومیت او تمام گناهان صغیره و کبیره اش آمرزیده می شود؟!»
آن تک سوار عرب فرمود:« از این همه فضیلت برای زائران و گریه کنان آن حضرت تعجب مکن! اینک برای شما مثالی می آورم تا مشکلت حل شود: سلطانی به همراه خادمان و غلامان خویش به شکار رفت. در صحرا و بیابان به دنبال شکاری افتاد، تا جایی که همراهان خود را گم کرد. پس از مدتی سرگردانی، در حالی که گرسنگی و تشنگی بر او غلبه کرده بود، از دور چادر سیاهی را مشاهده کرد. خود را به آن خیمه و چادر رسانید. در آن خیمه، پیرزنی را با پسرش دید که در گوشه ای از خیمه شان بز شیردهی را نگهداری می کردند که با مصرف شیر آن زندگی خود را می گذراندند. آن مادر و پسر ، با ورود سلطان، با آنکه او را نمی شناختند، برای احترام ورود مهمان و اکرام و اطعام او، بز را دوشیدند و آنگاه سرش را بریدند و بریان کردند؛ چرا که برای پذیرایی از مهمان هایش چیز دیگری را توان نداشتند. سلطان با نوشیدن شیر آن بز و تناول از گوشت کباب شده آن از مرگ حتمی نجات یافت و شب در همان خیمه به استراحت پرداخت.
روز بعد، سلطان همراهان خویش را یافت و دستور داد آن پیر زن و پسرش را با احترام و عزت فراوان به بارگاهش بیاورند. آنگاه وزیران و مشاوران خود را در مجلس عمومی حاضر ساخت و خطاب به آنان گفت:« دیروز در شکارگاه از غلامان خود دور افتادم. تشنه و گرسنه، گرما زده و خسته، در بیابان سرگردان شده بودم که به خیمه این پیرزن برخوردم. تمام دارایی این پیرزن و پسرش بزی بود که از شیر آن گذران زندگی می کردند. بز را کشتند و کباب کردند و برای من حاضر ساختند، در حالی که مرا هرگز نشناخته بودند. حال بگویید به این پیرزن و پسرش چه چیزی عطا کنم تا آن محبتشان را تلافی کرده باشم.» یکی گفت:« صد گوسفند به ایشان عطا کنید! یکی از وزیران گفت: صد گوسفند و صد اشرفی به آنها ببخشید!!» در این حال یکی دیگر از حاضران گفت:«فلان مزرعه را بدیشان هدیه کنید!» سلطان گفت:« بدانید که هرچه به ایشان دهم باز هم کم است؛ چرا که اینان هرچه را که داشتند، برای من فدا کردند و من نیز می بایست هرچه از سلطنت ثروت و تاج و تخت که دارم، به ایشان بدهم تا مقابله با مثل کرده باشم.» بیان آن سید اسب سوار به اینجا که رسید، خطاب به سید بحر العلوم فرمود:«جناب بحر العلوم! حضرت سید الشهدا(ع) هر آنچه که از مال و منال، اهل و عیال، پسر و برادر، دختر و خواهر، و سر و پیکر که داشت، همه را در راه خدا فدا ساخت. پس در این حال اگر خداوند به زیارت کنندگان و گریه کنان او آن همه اجر و ثواب عطا نماید، نباید تعجب کرد.» آن تک سوار عرب، چون این مطلب را فرمود، به ناگاه از نظر سید غایب شد.
به نقل از وبلاگ بی نشان

ادامه مطلب ...

مراسم شب پنجم محرم 89 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی

مراسم شب پنجم محرم 89 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی


شب پنجم متعلق است به حضرت عبدالله الحسن (ع) دردانه امام حسن (ع) که در جریان عاشورا جزء آخرین نفراتی بود به شهادت رسید. در روز عاشورا یادگار امام حسن در حالی که عمویش برای نجات او به میدان آمده بود برای دور کردن خطر از امام حسین دستان خود را در مقابل شمشیر دشمن قرار داد و در همان حال هم پس از قطع شدن دستانش به شهادت رسید.

دانه تسبیح از تربت کربلاشیخ طوسى قدس الله سره نقل فرموده که : حسین بن محمّد عبداللّه از پدرش نقل نمود، که گفت :
در مسجد جامع مدینه نماز مى خواندم مردان غریبى را دیدم که به یک طرف نشسته با هم صحبت مى کردند.
یکى به دیگرى مى گفت : هیچ مى دانى که بر من چه واقع شده ، گفت : نه !
گفت : مرا مرض داخلى بود که هیچ دکترى نتوانست آن مرض را تشخیص ‍ بدهد تا دیگر نا امید شدم .
روزى پیرزنى بنام سلمه که همسایه ما بود به خانه من آمد مرا مضطرب و ناراحت دید گفت اگر من تورا مداوا کنم چه مى گویى ؟ گفتم ! به غیر از این آرزویى ندارم .
به خانه خود رفته و پیاله اى از آب پر کرده و آورد و گفت : این را بخور تا شفا یابى من آن آب را خوردم بعد از چند لحظه خود را صحیح و سالم یافتم ، و از آن درد و مرض در من وجود نداشت تا چند ماه از آن قضیّه گذشت و مطلقا اثرى از آن مرض در من نبود .
روزى همان عجوزه به خانه من آمد، به او گفتم اى سلمه بگو ببینم آن شربت چه بود که به من دادى و مرا خوب کردى ! و از آن روز تا به حال دردى احساس نمى کنم و آن مرض برطرف گردید .
گفت : یک دانه از تسبیحى که در دست دارم پرسیدم ، که این چه تسبیحى بود، گفت : تسبیح از تربت کربلا بوده است که یک دانه از این تسبیح در آب کرده به تو دادم .
من به او پرخاش کردم و گفتم : اى رافضه (اى شیعه ) مرا به خاک قبر حسین مداوا کرده بودى ، دیدم غضبناک شد و از خانه بیرون رفت و هنوز او به خانه خود نرسیده بود که آن مرض بر من برگشت ، و الحال به آن مرض ‍ گرفتار و هیچ طبیبى آن را علاج نمى تواند بکند، و من بر خود ایمن نیستم و نمى دانم که حال من چه خواهد شد.
در این سخن بودند که مؤذّن اذان گفت ما به نماز مشغول شدیم و بعد از آن نمى دانم که حال آن مرد به کجاست و چه به حال او رسیده است.
به نقل از وبلاگ های سایت تبیان ادامه مطلب ...

مراسم شب چهارم محرم 89 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریم

مراسم شب چهارم محرم 89 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی

مراسم شب چهارم محرم 89 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی


شب چهارم محرم
فرا رسید ؛ امشب تعلق دارد به دو فرزند حضرت زینب کبری (س) که در جریان عاشورا به شهادت رسیدند. دو نوجوانی که پس از اصرار های مادر به میدان جنگ فرستاده شدند تا زینب (س) هم فدایی های خود را برای ولی امر به میدان نبرد فرستاده باشد. دو نوجوان حضرت زینب در تاریخ آمده که آنقدر کم سن و سال بودند که حتی پس از حرکت نوک شمشیرشان برروی زمین کشیده می شد اما آنقدر فدایی ولایت بودند که ترجیح دادند کشته شوند و اسیری مادر را نبینند. پس از شهادت هم تنها کسانی بودند که حضرت زینب (س) برای بازگرداندن بدن مطهر آن ها به کمک برادر نرفت تا اباعبدالله (ع) از دیدن خواهر خجالت نکشد. خداوند ما را هم جز فدائیان ولایت قرار دهد.

حضور امام زمان(عج) در دسته های عزاداری امام حسین(ع)صبح عاشورای آن سال، دسته عزادارعظیم تر و با شکوه تر از سال های قبل، با شور و اخلاصی وصف ناپذیر به سوی کربلا روانه شد. از سوی دیگر، مرجع بزرگوار شیعه، علامه سید مهدی بحرالعلوم، در همان ساعات اولیه صبح به همراه عده ای از فضلا و طلاب از کربلا خارج شد؛ چرا که آن سیدعظیم الشأن اراده کرده بود در عاشورای آن سال به استقبال عزاداران حسینی برود.
لحظه تلاقی سید و همراهانش با دسته عزاداری ، به صحنه ای عجیب و بی نظیر بدل گشت: عزاداران پر شور بعد از یک پیاده روی طولانی، تازه به حوال کربلا رسیده بودند که سید و همراهانش به استقبال از آنها شتافتند. عزاداران حسینی در آن گرمای سوزان، با چشمانی گریان، پاهای برهنه و بدن های عریان، با سوز و آه و اخلاصی تمام در سوگ سالار شهیدان بر سر و صورت و سینه می زدند و هروله کنان به سوی بارگاه حسینی می شتافتند. در آن لحظات ناب و سرشار از شور و شیفتگی، سید بحر العلوم، با آن عظمت معنوی و مقام شامخ علمی، در کمال تعجب و ناباوری اطرافیان، به ناگاه عصایش را به کناری انداخت، عمامه از سر افکند، عبال و قبا را نیز از تن در آورد و خود را به دریای خروشان جمعیت انداخت و همچون سایر عزادارن، با سینه ای عریان، به عزاداری و یسنه زنی پرداخت.
همراهان سید، هر چه کردند تا مانع از این کار شوند، موفق نشدند. عاقبت عده ای از طلاب که نگران سلامتی سید بودند، وارد سیل جمعیت شدند و خود را به سید رسانیده، اطراف او حلقه زدند تا مبادا سید زیر دست و پا بیفتد و خدایی ناکرده آسیبی ببیند.
... سرانجام بعد از اتمام برنامۀ عزاداری و سینه زنی، سید بزرگوار را که دیگر رمقی در بدن نداشت، به کناری بردند تا کمی استراحت نماید و عمامه و لباس هایش را آوردند تا به تن کند. وقتی سید بحرالعلوم اندکی به حال خود بازگشت، برخی از یاران صمیمی او به خود جرأت دادند و از آن جناب پرسیدند: «چه شد که با دیدن عزاداران از خود بی خود شده، بی اختیار به دسته عزاداران وارد شدید و آن گونه به عزاداری و سینه زنی پرداختید؟!»
علامه بزرگوار و مرجع شیعه، حضرت آیت الله العظمی سید مهدی بحرالعلوم، آهسته و بی رمق، در حالی که هنوز اشک می ریخت، در پاسخ فرمود: «وقتی به دسته سینه زنی رسیدیم، به ناگاه دیدم که حضرت بقیه الله (عج) با سر و پای برهنه در میان سینه زنان حاضرند و در حالی که به شدت گریه می کنند، بر سر و سینه خود می زنند. با دیدن این صحنه، دیگر نتوانستم طاقت بیاورم، از خود بی خود شدم و بی اختیار به جمعیت عزادار پیوستم تا در محضر آن حضرت به سینه زنی برای جد شهیدش بپردازم».
این همان بزرگترین هیئت شیعه است که در ظهر عاشورا لحظه شهادت حضرت اباعبدالله (ع) از حرم حضرت عباس (ع) به سمت حرم امام برسرو سینه زنان می دوند و فاصله بین الحرمین را طی می کنند. در این هیئت بود که علامه بحر العلوم حضرت بقیه الله را ملاقات کردند.
به نقل از وبلاگ های سایت تبیان

مراسم شب سوم محرم 89 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی

مراسم شب سوم محرم 89 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی


شب سوم محرم شبی است که  در مجالس عزا مداحان در رسای دردانه ی امام حسین (ع) مرسیه سرایی می کنند. حضرت رقیه (س) دختر امام حسین پس از ظهر عاشورا با روزه هایی که در شام در عزا و دوری پدر خواند یزید و یزدیان را رسوا کرد. پس از این که اهل بیت اسیر شدند دردانه حضرت در خرابه های کوفه آنقدر بهانه ی پدر را گرفت تا قاتلان آن حضرت سر مبارک اباعبدالله را برای دختر سه ساله آورند ؛ عزیز دردانه عمو عباس پس از گریه بسیار و درد دل هایی که با سر مبارک پدر کرد در همان خرابه ها از دنیا رفت و در همان جا هم دفن شد. 

زن فرانسوی درکنار بارگاه ملکوتی حضرت رقیه سلام الله علیها ...
جناب حجه الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ محمد مهدی تاج لنگرودی ( واعظ ) صاحب تالیفات کثیره، درکتاب توسلات یا راه امیدواران صفحه 161، چاپ پنجم چنین می نویسد: یکی از دوستانم که خود اهل منبر بوده و در فن وخطابه وگویندگی از مشاهیر است، و مکرر برای زیارت قبر حضرت رقیه بنت الحسین سلام الله علیها به شام رفته است، روی منبر نقل می‌کرد: درحرم حضرت رقیه سلام الله علیها زن فرانسوی را دیدند که دو قالیچه گران قیمت به عنوان هدیه به آستانه مقدسه آورده است مردم که می‌دانستند او فرانسوی و مسیحی است از دیدن این عمل درتعجب شدند و با خود گفتند که چه چیز باعث شده که یک زن نامسلمان به این جا آمده وهدیه قیمتی آورده است چنین موقعی است که حس کنجکاوی در افراد تحریک می‌شود. روی همین اصل از او علت این امر را پرسیدند و او در جواب گفت : همان گونه که می‌دانید من مسلمان نیستم، ولی وقتی که از فرانسه به عنوان ماموریت به این جا آمده بودم در منزلی که مجاور این آستانه بود مسکن کردم. اول شبی که می‌خواستم استراحت کنم صدای گریه شنیدم . چون آن صداها ادامه داشت وقطع نمی‌شد، پرسیدم این گریه وصدااز کجاست ؟ در جواب گفتند : این گریه‌ها از جوار قبر یک دختری است که در این نزدیکی مدفون شده است .من خیال می‌کردم که آن دختر امروز مرده و امشب دفن شده است که پدرومادروسایر بازماندگان وی نوحه سرایی می ‌کنند . ولی به من گفتند الان متجاوز از هزار سال است که از مرگ ودفن او می‌گذرد. برشگفتی من افزوده شد و با خود گفتم که چرا مردم بعد از صدها سال این گونه ارادت به خرج می‌دهند ؟ بعد معلوم شد این دختر با دختران عادی فرق دارد، او دختر امام حسین سلام الله علیها است ... که پدرش رامخالفین ودشمنان کشته‌اند وفرزندانش را به این جا که پایتخت یزید بوده به اسیری آورده‌اند و این دختر درهمین جا از فراق پدر جان سپرده ومدفون گشته است . بعد از این ماجرا روزی به این جا آمدم. دیدم مردم زهر سو عاشقانه می‌آیند ونذر می‌کنند وهدیه می‌آورند ومتوسل میشوند. محبت او چنان دردلم جا کرد که علاقه زیادی به وی پیدا کردم. پس از مدتی به عنوان زایمان مرا به بیمارستان و زایشگاه بردند. پس از معاینه به من گفتند کودک شماغیر طبیعی به دنیا می‌آید و ما ناچاراز عمل جراحی هستیم. همین که نام عمل جراحی راشنیدم دانستم که دردهان مرگ قرارگرفته‌ام . خدایا چه کنم،‌ خدایا ناراحتم ، گرفتارم چه کنم،‌ چاره چیست ؟ واندیشیدم که، چاره‌ای بجز توسل ندارم،‌و باید متوسل شوم ..... به ناچار دستم را به سوی این دختر دراز کرده و گفتم، خدایا،‌ به حق این دختری که دراسارت کتک و تازیانه خورده است وبه حق پدرش، که امام برحق ونماینده رسولت بوده است و او را ازطریق ظلم کشته‌اند قسم می‌دهم مرا از این ورطه هلاکت نجات بده ... آنگاه خود این دختر رامخاطب قرارداده و گفتم، اگر من از این ورطه هلاکت نجات یابم 2 قالیچه قیمتی به آستانه‌ات هدیه می‌کنم. خدا شاهد است پس از نذر کردن ومتوسل شدن،‌طولی نکشید برخلاف انتظار اطبا ومتصدیان زایمان،‌ ناگهان فرزند به طور طبیعی متولد شد واز هلاکت نجات یافتم . اینکه نیز به عهد ونذرم وفا کرده وقالیچه‌ها راتقدیم می‌کنم.
به نقل از سایت اعتقادات 


ادامه مطلب ...